رونیکارونیکا، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 22 روز سن داره

هدیه شب عید غدیرمن

باز مرور می کنم خاطراتم را وقتیکه تو بیایی عشقم

چه مشتاقانه از دنیای کودکی به سوی آینده دویدم تا برسم به جایی که با مرور خاطراتم بی تاب بازگشت به دنیای بازیگوشی های کودکانه شوم. به زمانیکه به دنبال شاپرکها بدوم به هوای رسیدن نه گرفتنشان در گوش قاصدک زمزمه کنم و روانه اش کنم با یک فوت . یواشکی زیر بارون بروم خیس شوم برف که میآید ذوق کنم بدوم آدم برفی بسازم .تب کنم لوس شوم در دامن مادر بنشینم سر روی پای پدر بگذارم شبها به ذوق یاد گرفتن دوچرخه با پدر و خواهرهایم به کوچه بروم با هم بازیهایم جیغ بکشم دست به یکی کنیم زنگ خانه ها را بزنیم و بگریزیم. به رهگذران غریب و آشنا سلام کنیم آتش ببارانیم و آب بازی کنیم گل بازی کنیم معلم بازی کنیم خاله بازی کنیم . چقدر دلم تنگ است برای سادگی . کم توقعی بی...
29 دی 1392