سیسمونی دخملم
سلام نازدونه مامان امروز 22 فروردین سال 93 یک دو هفته ای میشه که برات چیزی ننوشتم این چند روزه ماه فروردین به مهمونی و .. گذشت راستی عشقم تواین ماه مامان فهمیه حالش بد شدو رفت اورژانس بیمارستان بهش سرم وصل کردن . نمی دونم چی بود که هرچی می خوردم تو معده ام نمی موند و پهلوهام به شدت درد گرفته بود . بعد سرم رفتیم سونو گرافی و آزمایش و نوار قلب که از تو گرفتن خدا رو شکر مشکلی برا تو پیش نیومده بود. خلاصه فکر کنم تو عید شکمو بازی در آورده بودم و کلی پر خوری کرده بودم .
راستی دیروز با بابات رفتیم سفارش تخت و کمد سیسمونی بدیم . البته شب قبلش با مامانی فاطی و خاله فرشته رفته بودیم خ پرستار و کل مغازه های سیسمونی فروشی رو دیدیدم و چند مدل در نظر گرفتیم . مامانی فاطی هم برات کلی داره خرج می کنه می خواد یک سیسمونی خوب و ناز برات بده دستش درد نکنه. خلاصه دیروز رفتیم و با بابا رضا یک مدل تخت نوزادی ننویی ویک کمد کوچولو با ویترینش و برات سفارش دادیم رنگ کرم و شکلاتی خوشگله حالا بعدا برات عکساشو می ذارم ببینه . من دوست دارم تو تو رفاه باشی و تقریبا همه چیز برات تا جایی که ممکنه مهیا بکنم . دوست دارم زودتر سفارشم آماده بشه تا اتاقت و بچینم و کلی از وسایلت لذت ببرم تا خودت بیای تو اتاقت و مزین کنی به عطر وجودت . تقریبا الان بیست و نه هفته هست که تو شکم منی تقریبا ده یازده هفته دیگه بدنیا میای ان شالاه . من خیلی مشتاقم . بابات مامانی فاطی خاله ها همه دوست دارند تورو زودتر ببینن. نانازی من ناز داره .یک کم وروجک شده بیشتر شبها لگد میزنه مامامنشو . قربون او پاهای کوچولو و نانازت برم . دوستت دارم دخملم زودتر بیا پیشم .
اگه خدا بخواد ماه دیگه جشن سیسمونی برات میگیرم کلی عکساشو برات میزارم تا ببینی.