رونیکارونیکا، تا این لحظه: 9 سال و 11 ماه و 3 روز سن داره

هدیه شب عید غدیرمن

چیدن سیسمونی

سلام دخملی مامان خوبی امروز 24 اردیبهشت تقریبا یک ماه و نیم دیگه خدا بخواهد میای کنارمون و زندگی تازه ای رو تواین دنیا شروع میکنی . یک چند هفته ای بود مشغول بودم و اصلا نتونستم بیام مطلبی را بنویسم . سیسمونی شما رو هم که دیرتر از موعد آماده کردند میخواستم هفته قبل برات جشن سیسمونی بگیرم ولی نشد این هفته جمعه برات میگیرم کلا نوزده نفر دعوت کردم یک جشن زنونه و به عنوان جشن سیسمونی که عصرونه هم هست میخوام بگیرم. راستی رونیکا جونم عشق مامان اتاقت و چیندیم خیلی قشنگ شده و نازه وسایلات هم مثل لباس و و کفش و .. تو کشوهای کمئت چیندم دستت مامانی فاطی درد نکنه . خیلی برات زحمت کشیده . میخواستم امروز عکسهای اتاقت و که گرفتم بزارم ولی می بینم طبق معمول ...
24 ارديبهشت 1393

سیسمونی دخملم

سلام نازدونه مامان امروز 22 فروردین سال 93 یک  دو هفته ای میشه که برات چیزی ننوشتم این چند روزه ماه فروردین به مهمونی و  .. گذشت راستی عشقم تواین ماه مامان فهمیه حالش بد شدو رفت اورژانس بیمارستان بهش سرم وصل کردن . نمی دونم چی بود که هرچی می خوردم تو معده ام نمی موند و پهلوهام به شدت درد گرفته بود . بعد سرم  رفتیم سونو گرافی و آزمایش و نوار قلب که از تو گرفتن خدا رو شکر مشکلی برا تو پیش نیومده بود. خلاصه فکر کنم تو عید شکمو بازی در آورده بودم و کلی پر خوری کرده بودم . راستی دیروز با بابات رفتیم سفارش تخت و کمد سیسمونی بدیم . البته شب قبلش با مامانی فاطی و خاله فرشته رفته بودیم خ پرستار و کل مغازه های سیسمونی فروشی رو دید...
22 فروردين 1393

نوروز 93

سلام جگر طلای مامانی این نوشته رو وقتی برات می نویسم که بهار شده . امروز ششمین روز از فصل زیبای بهاره . نازدونه من الان بیست و شش هفته از زندگیشو تو شکم من گذرونده. عزیزم امسال سال نو رنگ و بویی دیگه داشت به خاطر اینکه ما یک کوچولوی نازدونه به جمع دونفرمون اضافه شده . خوب . شب سال نو رو با چیدن یک سفره هفت سین قشنگ آغاز کردیم و سر سفره کلی برا همه دعا کردیم برا همه اونایی که دوست دارن بچه دار بشن برا پدر و مادرها خواهرها و برادرها برا دوستامون . امیدوارم همه حاجات قلبیشون بگیرن . این چند روز که به دید و بازدید گذشت. خونه مامانی بابایی رفتیم خونه عمه ها رفتیم خونه خاله  و عمه من رفتیم  و... نانازی مامان خیلی دوست دارم زود...
6 فروردين 1393

دخترم برات چه اسمی انتخاب کنم؟

سلام جگر طلا و یکی یک دونه مامان  . هفته قبل رفتم ی سونوگرافی دیگه  و دکتر گفت دخمل کوچولو هستی و سالم سالمی خدارو شکر کردم میلونها بار. عشقم ما تورو رومینا صدا می کنیم بعضی وقتها هم روشانا ولی من رونیکا رو بیشتر دوست دارم چند تا اسم دیگه هم پیدا کردم که حالا در دست بررسی می باشد عشقم! امروز بیست وهفتم اسفند ماهه  دو روز دیگه سال نو فرا میرسه  من خیلی خوشحالم که امسال و با تو آغاز می کنم تویی که در وجود من ریشه داری امید واروم سال سبز و پر از برکت و عشقی داشته باشیم . فردا قراره برم وسایل سفره هفت سین رو آماده کنم امسال سه تا ماهی قرمز می خریم یکی برا دخمل نازم یکی برا مامان یکی برا بابا. سفره هفت سین امسال خیلی متفا...
27 اسفند 1392

امروز تازه یاد گرفتیم که وبلاگ سازی چه جوریه!

سلام عسل کوچولی مامان . نازدونه ما می خوایم برات وبلاگ درست کنیم تا وقتی بزرگتر شدی و خودت تونستی بخونی و بنویسی یک دفترچه خاطرات اینترنتی داشته باشی . امیدواریم امروز بتونیم وبلاگ سازی رو یاد بگیریم تا بهتر و قشنگتر بشه برات نوشت . خیلی خیلی خوشحالیم که تو هستی و با تمام وجودم حست میکنم عشق .
25 اسفند 1392

خرید مامان فهیمه برا نی نی جون

سلام جگر طلایی مامان امروز 12 اسفند سال 92 ساعت چهارده و چهل و پنج دقیقه است مامان فهیمه ناهارشو خورده و اومده برا شما مطلب بنویسه عزیزم امروز صبح ساعت 10 از خواب بیدار شدم یک کم کار کردم بعد خاله فرشته بهم زنگ زد گفت با مامانی میخوان برن خرید چارراه کوکا تو خ پیروزی گفتن که اگه میخوام باهاشون برم . منم قبول کردم هم یک کم پیاده روی می کنم هم خرید اگه شد . خلاصه آماده شدیم و رفتیم  با اینکه صبح بود ولی خ شلوغ بود آخه عزیزم نزدیک نوروز و سال نو همه در حال خرید و جنب و جوشن ولی اون قدر شلوغ نبود که نتونی چیزی بخری . اول یک جفت جوراب برا بابا رضا خریدم بعد خودم یک شال صورتی خریدم در همین حین خرید کلی  به مغازه بچه گانه ام سر میزدیم ...
12 اسفند 1392